نزدیک است که حکیم، پیامبر گردد . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
راه سرد
جدیدترین عکس های منتشر شده از امیر جعفری
دوشنبه 93 آذر 3 , ساعت 3:56 عصر  

عکس های جدید امیر جعفری در ارمنستان

امیر جعفری بازیگر خوب کشورمان در حال حاضر در کشور ارمنستان است

ادامه مطلب...

نوشته شده توسط مهراد ربیعی | نظرات دیگران [ نظر] 
اس ام اس سکوت
دوشنبه 93 آذر 3 , ساعت 3:54 عصر  

اس ام اس سکوت

اینجا فقط واژه می فروشم و سکوت میخرم
چه تجارت دردناکی ست تنهایی…
$

$

$

$

اس ام اس سکوت
کنار برکه دلم نشستم ونیامدی!
دوباره در سکوت خود شکستم و نیامدی!
سوال کردم از خدا نشانه خانه تو را
سکوت کردو در سکوت شکستم ونیامدی!!
$

$

$

$

اس ام اس سکوت
از کناره تنهایی من که می گذری گوش هایت را بگیر
سکوت این جا آدم را کر می کند…
$

$

$

$

اس ام اس سکوت
این روزها
من خداى سکوت شده ام
خفقان گرفته ام تا آرامش اهالى دنیا خط خطى نشود!!خوشحال صابون کوسه شدی و چون سگ بازیگوشی بود مارک فکر کرد شاید تل مو hot buns باگزی بتواند او را از این حال و هوا در بیاورد.لینک با دیدن باگزی ذوق زده شد و خودش را بالا کشید و گردن نرم سگ را گرفت.بازوهایش در گردن نرم سگ فرو رفت و سگ هم خوشحال با زبانی بیرون تند تند نفس میکشید.ان سگ لبخند را به چهره ی لینک اورد.اما چیزی او را عقب کشید و گردن سگ از دستانش رها شد: -نه باگزی اون به ما نیاز نداره...بیا برت گردونم!اون دوست جدید پیدا کرده. مارک زنجیر سگ را کشیده بود.لینک با همان لبخند با لحنی التماس امیز گفت: -اخه چرا؟تازه اوردیش بذار اینجا باشه.دلم واسش تنگ شده بود. روی زانو نشست و گردن سگ را قاپید سگ هم روی زانو های او لم داد.مارک زنجیر را شل کرد وبا گله جواب داد: -اوردمش از این حال و هوا درت بیارم ولی تو حتی نگفتی یکی رو دعوت کردی اینجا!اون وقت میگی ادکلن زنانه ورساچه مشکی چرا؟ -عین دخترا حرف نزن!منظورت کیه؟ مارک سرش را به سمت در چرخاند و دوباره به او نگاه کرد: -اون دختره...!دوست دخترداری؟نزدیکت زندگی میکنه؟ لینک لحظه ای مکث کرد و ناگهان با تمام وجود خندید.به این فکر کرد که مارک گاه چقدر احمق است.شروع به نفس زدن کرد و بعد جوابش را داد: -اونی که...اونی که دیدی نوه ی همسایه بود.اومده بود انگشترشو ببره...تو دیگه چه احمقی هستی. -انگشترش چجوری...وایسا ببینم!احمق؟من؟ -دوست دخترم چرا باید با خواهرش بیاد اینجا؟ مارک کم اورد.چون لینک راست میگفت.شانه هایش را بالا انداخت و گلویش را در حالی که چیزی را از زیر بلوزش در می اورد صاف کرد و ان را بالا گرفت: -خوب اصلا به درک!من میخوام با باگزی بازی کنم!سگم حوصلهش سر رفته!نمیخوای یه تکونی بالشت طبی دالوپ بخوری؟ -لینک به دیسک پرتابی که دست او بود نگاه کرد و با کمال رضایت بلند شد.می دانست اگر یک جا بنشیند افکارش به سراغش می ایند.درنتیجه نقشه ی مارک عملی شد.هر کدام با فاصله ی دور از یکدیگر می ایستند و کسی که جدیدترین استاتوس های خفن و آخر خنده ان وسط باید دیسک را میگرفت باگزی بود.مارک با لحن تهدید امیز خود که موجب تحریک لینک میشد گفت: -قانون رو که یادته!هرکی که دیسک رو پرتاب کنه ولی دست باگزی بیفته باید اونقدر دنبالش بدوه تا بگیرتش.اون بهتر از تو می دوه! -درسته استاتوس های خفن توی تیم بسکتبال بودی!اما پرتاب من از تو بهتره مارک! -پس بگیرش! دیسک به هوا به طرف لینک پرتاب میشود.سگ پارس کنان دنبال دیسک میرود اما لینک ان را میگیرد.دست راستش را به سمت چپ می برد و کمرش را می چرخاند.بعد دستش را استاتوس های خفن و آخر خنده حرکت می دهد و دیسک با سرعت پرتاب میشود.مدتی طولانی این دو دوست سرگرم بودند. ***؟الان چه حسی داری؟ این سوال کمی احمقانه بود چرا که از صورت نگران لینک به راحتی به جواب سوالش میرسید اما جین خیلی عصبی بود.نگرانی لینک بیش تر شد.اب دهانش را به سختی قورت داد: -مگه...اخه...چه اتفاقی... مادرش حرف او را قطع کرد و با کلماتی سریع جوابش را داد: -سه تا از دنده هاش شکسته و پای چپش هم همین طور.شانس اورد که سرش صدمه ندیده...دیگه چی میخوای بشه؟ لینک دوباره از خودش دفاع می کند: -من نمیخواستم چیزیش بشه.چرا بهم اعتماد نداری؟نمیدونستم جدیدترین استاتوس های خفن و آخر خنده اون احمق پشته. مادرش نتوانست خودش را کنترل کند و یک سیلی محکم توی صورت لینک خواباند. جین با زبانش لبهای خشکش را خیس می کند و بغضی گلویش را میگیرد: -به اندازه ی چشمام بهت اعتماد داشتم.چشمام کرم موبر رینبو لینک! قطره ی اشکی از چشمان لرزانش روی گونه اش می نشیند: -صحنه ی ترسناکی بهم نشون دادی. لینک دیگر نتوانست حرفی بزند.نه بخاطر اینکه با مادرش موافق بود.بلکه به این خاطر که نگاه مادرش تغییر کرده بود.دکتر جین را صدا میزند و مادرش لینک را در همان حال رها میکند.در واقع همین اتفاق بود که عذاب وجدانش را از بین برد و حسادت یا شاید هم کینه ای در او به وجود اورد.مادرش حرف او را باور نکرد و لینک،مکس را مقصر می دانست...** چیزی خیس و لزج او را از افکارش بیرون کشید.باگزی بود که صورتش را لیسید.سگ دوست داشتنی مارک.به طور اتفاقی چند روز پیش مارک او را پیش خاله اش که همین نزدیکی ها زندگی می کرد گذاشته بود.لینک باگزی را خیلی دوست داشت


نوشته شده توسط مهراد ربیعی | نظرات دیگران [ نظر] 
<      1   2      
درباره وبلاگ

راه سرد

مهراد ربیعی
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 24 بازدید
بازدید دیروز: 61 بازدید
بازدید کل: 120951 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
لینک های روزانه

خرید اینترنتی [3]
تی تی 74
ساعت الیزابت [2]
همه چیز برای ایرانیان [1]
[آرشیو(4)]
فهرست موضوعی یادداشت ها
عکس[18] . مدل مو[9] . اس ام اس[6] . تاریخ شمسی به میلادی[5] . تبدیل تاریخ[5] . تبدیل تاریخ شمسی به میلادی[5] . محسن کیایی[5] . تبدیل شمسی به میلادی[2] . جک[2] . راینواز رایتل . زانیار خسروی . ساعت دیواری طرح اشک . ساعت دیواری طرح عشق . سحر دولتشاهی . سگ . سمانه پاکدل . سمیرا آقایی . سید محمد موسوی عراقی . سید محمد موسوی عراقی بیوگرافی . سید محمد موسوی عراقی و خواهرانش . سید محمد موسوی عراقی و خواهرش . شعر . شعر طنز . عید نوروز . تیلور سویفت . جملات زیبا . جنیفر لارنس . جوک . اس ام اس روز زن . اس ام اس روز مادر . اس ام اس عید نوروز . اشعار فروغ فرخ زاد . پوریا پور سرخ . عکس,مدل مو . قتل . ماندا سوری . مدل جواهرات . مدل دستبند . مدل زیورآلات . مدل لباس بچه گانه . مدل لباس مردانه 2015 . مدل لباس مردانه اسپرت . مدل لباس مردانه مجلسی . یاس . یاسر بختیاری . آشا محرابی . آشپزی .
نوشته های پیشین

مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
لوگوی وبلاگ من

راه سرد
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

فال روزانه 31 شهریور 1394 برای تمام ماه های سال
جملات زیبا و عاشقانه از بزرگان احساس و ادب
عکس های خفن و دیدنی از سگ های نژاد دار خانگی و وحشی هار
فال حافظ اصل بگیرین : نیت کنید و با یک کلیک فال بگیرید
عکس های قشنگ جدید و دیده نشده آزاده نامداری + بیوگرافی و زندگینا
[عناوین آرشیوشده]